سد چهارم سد وليمه است. وليمه در
اسلام خوب اما كي؟ آن وليمهاي كه در اسلام است اين است كه پيغمبر اكرم(صلياللهعليهوآله) در ازدواج زهرا(سلاماللهعليها) وليمه داد. يك گوسفندي كشتند
فقراي مدينه را دعوت كردند، فقراي مدينه كه گوشت نخورده بودند از آن گوشت خوردند.
مابقياش را هم پيغمبر اكرم(صلياللهعليهوآله) دستور دادند به ان فقرائي
كه نتوانستند يا نخواستند بيايند بدهند. اين وليمه را دادند بعد هم دختر را بردند
منزل شوهر. و اما وليمههايي كه الآن هست اين وليمهها غير از دردسر، غير از مصيبت
چيزي ندارد براي پدر عروس. وقتي ميبينيم پدر عروس دخترش را شوهر نميدهد دلش را
كه ميشكافيم و به حرفهايش گوش ميدهيمميبينيم اين كسي است كه وليمه نميتواند
بدهد چون نميتواند وليمه بدهد بهانهگيري ميكند. دخترش بيست سال، بيست و پنج
سالش است و در خانه مانده، براي اينكه وليمه نميتواند بدهد.
اين وليمهها غلط است اين وليمهها
بدبختي است و به شما بگويم يك ذره ثواب ندارد. وليمه را ميدهند براي اينكه عروسي
مبارك باشد اين وليمههايي كه ما ميدهيم عروسي نهتنها مبارك نميشود نامبارك هم
ميشود.
يكي از كارهاي غلط غذاهائي است
كه در عزاها ميدهند. بعضي اوقات ميبينيم كسي پدرش مرد. ولي او به فكر پدرش نيست.
به فكر مصيبت ناهار است، به فكر شبي است كه بايد شام به مردم بدهد؛ آن هم مردم به
عنوان تسليت هي بيا، برو، بنشين، بخور. بعضي اوقات ميبينيم دويست هزار تومان،
سيصد هزار تومان و يا خانهاش را ميفروشد تا خرج عزاي پدرش كند در حالي كه اسلام
ميگويد: وقتي پدر كسي مرد، تا سه روز نگذاريد غذا بپزد، براي او غذا ببريد،
نگذاريد در خانه بماند به خانهتان ببريد. نرويد خانهاش غذا بخوريد. آنجا خوردن
غذا كراهت دارد، خوردن چاي كراهت دارد.
چند روز قبل جواني آمده بود پيش
من. ميگفت بابام مرد و هفتاد هزار تومان قرض پيدا كردم خيلي هم كم خرج كردم تا به
اينجا رسيده است.
باباش ميميرد اول مصيبت او اين
است كه بايد ناهار و شام بدهد تا هفته تمام شود. خودش هم نادان است. ميگويند هفته
نميخواهد بدهي ميگويد چغندر كه زير خاك نكردند. چغندر زير خاك نكردند يعني چه؟
اين مرد بيچاره در قبر از قرض تو مينالد. نفرين ميكند به تو كه اين خرافهبازيها
را درآوردي و نفرين ميكند به آن افرادي كه ميآينداين ناهار و شام را ميخورند. و
ناراحت ميشود از اينكه دخترش، پسرش، همسرش ناراحتند.
اگر راستي ميخواهي وليمه بدهي
وليمه اين است كه به فكر فقرا، به فكر آبرومندها باشي. ميگويند يك زني مرتب هفته
به هفته يك ظرف حلوا ميپخت ميداد به پسرش و ميگفت ببر روي قبرستان تا مردم يكي
يك انگشت بردارند. مدتها اين كار را ميكرد. يك روز اين پسر گرسنه بود دلش حلوا
ميخواست. مادرش اين حلوا را داد و گفت بب قبرستان ولي به جاي اينكه قبرستان ببرد
رفت يكجاي تنها و همهي حلواها را خورد. شب شوهرش را خواب ديد كه خيلي خوشحال است
گفت اين يكسال حلوائي كه تو دادي هيچ از آن به من نرسيد فقط ديشب حلوايت به من
رسيد و خيلي شيرين بود، خيلي بامزه بود.
بايد به فكر بچههاي آن مرده
باشيم، به فكر زن و بچه او باشيم. اگر راستي متموليم و ميخواهيم كار بكنيم به فكر
فقرا، به فكر ضعفاء، به فكر بيچارهها باشيم نه به فكر آن كسي كه خودش ميتواند
شامي بخورد، ميتواند ناهاري بخورد. صحيح نيست ما مزاحم او شويم و دعوتش كنيم و
مقروض شويم. روغنش را از يك جا، برنجش را از يكجا، گوشتش را از يكجا و بالأخره
قرض روي قرض بعد هم از قرض آن دق كنيم و خودمان بميريم. وليمههاي عروسي ما غلط
است، ناهار و شامهاي ما غلط است. بايد اين خرافهها برداشته شود. خدا راضي
نيست.پيغمبر راضي نيست. ائمه طاهرين(عليهمالسلام) راضي نيستند. حضرت بقيةالله ولي عصر(عج) راضي نيست.